ماجرای بدر، تمثیلی از سنت الهی در هدایت امت مؤمن است که با اعتماد به فرمان خدا، مأمور به اقامهٔ حق و نابودی باطل میشوند، و این مسیر، تا ظهور حضرت مهدی علیهالسلام، استمرار خواهد داشت.
در طلیعهٔ سورهٔ انفال، هنگامیکه پرده از صحنهٔ عظیم بدر برداشته میشود، خداوند سبحان چنین میفرماید: «كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ»؛ ای پیامبر! آنگاهکه از خانه بیرون آمدی، نه از روی هوا و هوس، بلکه به فرمان پروردگارت، در مسیری که حق آن را میطلبید.
بدر، نقطهٔ طلایی تاریخ اسلام است؛ بدر، مبدأ حرکتی است که نهتنها در گذشته، بلکه تا فرجام تاریخ، تا ظهور موعود، شعاع افکن خواهد بود. بدانجا که در زیارتنامهٔ قمر بنیهاشم علیهالسلام آمده است: «یا کاشف الکرب عن وجه الحسین، یا من سار سبیل البدریین!»؛ و در روایات آمده است که: «مَنْ تَرَقَّبَ ظُهُورَ الْقَائِمِ (علیهالسلام) فَإِنَّ أَجْرَهُ كَأَجْرِ مَنْ شَهِدَ بَدْرًا.»
آنان که در بدر ایستادند، تنها ۳۱۳ نفر بودند؛ همان عدد مقدّسی که در آخرالزمان نیز باز خواهد گشت. و قرآن کریم، در کلامی روشن، اینگونه راز حرکت پیامبر را بیان میکند: «كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ»؛ یعنی تو خود بیرون نیامدی، بلکه خداوند تو را فرا خواند، در مسیری که حقیقت آن را اقتضا داشت: «بِالْحَقِّ».
و شگفتا! با آغاز این حرکت، گروهی از مؤمنان، ناخشنود بودند؛ نه آنکه بیایمان باشند، که آیه تصریح میکند: «وَإِنَّ فَرِيقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ». مؤمن بودند، اما دلشان از دشواری راه بیم داشت.
و این بیم، نه از ترس، بلکه از تحلیل بود. میگفتند: این راه، پایانش شهادت است. به زبان حال میگفتند: «إِنَّمَا السَّابِقُونَ إِلَى الْمَوْتِ، رَبُّهُمْ يَرْزُقُهُمْ»؛ راهی است به سوی مرگ، و مگر نه آنکه مرگ در راه حق، خود رزق پروردگار است؟
خداوند وعده داد که یا پیروزی در نبرد، یا مصادرهٔ کاروان؛ اما دل مؤمنان، مایل به پیروزی اقتصادی بود. میخواستند کاروان را بگیرند و بازگردند؛ بیآنکه به جنگ کشیده شوند. اما ارادهٔ الهی، بر امر دیگری تعلّق گرفته بود: «يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُحِقَّ الْحَقَّ». حق، نان سفرهٔ امروز نیست، حق، آب گوارای نوزاد کربلا نیست؛ حق، حقیقتی است که باید بر مسند حکومت بنشیند، و باطل، ریشهکن گردد: «لِيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ».
و این «حق»، همان است که در روایات، موعود ظهور نام گرفته است؛ ظهور حضرت بقیةالله (علیهالسلام). بدر، گامی در آمادهسازی آن مقدّمه بود.
اینان، مؤمن بودند؛ نه واداده، نه منافق. اما تحلیلشان، راه سادهتر را میجست. همچنانکه امروز، برخی میگویند: «مذاکره، راهِ نجات است». نمیدانند که میدان سیاست، ادامهٔ میدان نبرد است.
رهبر انقلاب، در بیانات خویش، بر این نکته تأکید فرمودهاند که کشور، یکپارچه است. دوگانگیِ دروغین میان میدان و دیپلماسی، ساختهٔ دشمن است. همان فرماندهای که به سردار میگوید: «بزن»، به دیپلمات هم میگوید: «برو و بگو». فرماندهی، یکی است.
اما خداوند، آنگاه که شما را امت لایق دید، شما را به میدان بزرگتری فرا خواند. نه غنیمت کاروان، که اقامهٔ حق، مأموریت شما شد. و اینجاست که دروازههای آسمان گشوده میشود.
شهید سلیمانی، آن سردار آسمانی، فرمود: برای جلب نصرت الهی، نماز و روزه کافی نیست؛ باید اعتماد تام به خدا داشت. «وَإِلَى رَبِّكَ فَارْغَبْ». مگر خدا، بندهٔ مؤمنش را رها میکند؟
امام صادق علیهالسلام میفرماید: «عَجِبْتُ لِمَنْ دَخَلَ فِي كَرْبٍ وَلَمْ يَقُلْ: حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ»؛ عجب است از کسی که به میدان بلا قدم مینهد و این ذکر را بر زبان نمیآورد.
آری، ما به خدا تکیه داریم؛ نه به هایپرسونیک، نه به سلاح، که به «وَما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمى». هرچه داریم، ابزار است؛ آنکه میزند، خداست.
و وعدهٔ خدا این است: «أَنِّي مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلَائِكَةِ»؛ ملائکه میآیند، نه برای جنگ، که برای اطمینان قلبها: «وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ».
و ما، نشانههای این نزول را دیدهایم. آنگاه که در غبار فتنه، رسانهٔ ملی را زدند، زنی ایستاد و قامت مقاومت برافراشت. در آتش، گلستانی شکفت. آن نانوای ملایری، که با داغ برادر، دست از سنگک برنداشت، شاهدی بر حضور ملائکه است.
فرماندهای که سه روز نخفته، پس از مرخصی اجباری، تنها سه ساعت تاب آورد و بازگشت؛ اینان، آیتِ نصرتاند.
اما خداوند هشدار میدهد: مبادا دل به ملائکه بندید؛ «وَإِن يَنصُرْكُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ». نصرت، تنها از جانب خداست، و اوست عزیز و حکیم.
جریان بدر، به نهایتی رسید که فرمود: «شما را امت لایق دیدیم». و آنها که با خدا و رسولش ستیزیدند، به سزای خویش رسیدند: «ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ».
امروز نیز، آنان که پشت پردهٔ ستیز، در حیفا خفتهاند، همان کاهنان آخرالزمانیاند که با مأموریت ظهور، در ستیزند.
اما شما، ای مردان آخرالزمان! آنگاه که شمشیر کشیدید، بدانید که شمشیر شماست، ولی ضربت، از آن خداست: «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ».
این راه، بیامتحان نیست: «وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ بَلَاءً حَسَنًا». این بلا، خیر است، نه عذاب.
بروید به سورهٔ انفال، بنگرید که چگونه خداوند این امت را، شایستهٔ احقاق حق و ابطال باطل دید. و روزی خواهد رسید که صدای شما، با بانگِ «یَا أَهْلَ الْعَالَمِ إِنِّي الْمَهْدِيُّ» درخواهد آمیخت.
و بدانید، آنگاه که دشمنان هجوم برند و بگویند: «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ»، شما بگویید: «حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ». آنگاه است که وعدهٔ خدا، محقق خواهد شد.
و این، موهبت الهی است که ما را در عصر پایان غیبت و آغاز ظهور قرار داده است؛ به مشیت ربّانی و به قدرت الهی.
- خطبه اول نمازجمعه 30 خرداد 1404